روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

شیرین زبانی ها و شیرین کاری های شیرین عسل های من

شیرین عسل های من.... خنده و گریه و بازی و دعوا و همه کارهای شما شیرین هست و معصومیت فرشته واری در وجود شما هست. از هر لحظه نگاه کردن به شما لذت می‌برم و شاکرم. روزبهم که شیرین سخن منه و همیشه قشنگ صحبت می‌کنه. ولی گاهی ی چیزایی میگه که کیف میکنم. بعضی وقتا یادم میمونه و یادداشتشون میکنم. «به محضی که (تازه این کلمه رو یاد گرفته بودی) میام تو بغلت قاطی می‌کنی»! داشتی سینمایی ماشین ها رو می‌دیدی، دو تا ماشین خانم و آقا داشتن توی ی جاده قشنگ خوشحال و شاد میرفتن، گفتی:« مامان چقدر خوبه زندگی غیر تنهایی»! ازم پرسیدی چرا ناخن هامون رو کوتاه میکنیم، برات توضیح دادم و در ادامه گفتم البته بعضی خانمه...
22 بهمن 1398

دوباره رفتیم کرمان

نفس های من... دو هفته پیش چهارتایی رفتیم کرمان و نه روز خونه خاله خدیج بودیم، خوشبختانه خاله ها و بچه‌هاشون و بابا بزرگ عزیز هم اومدن و همدیگر رو دیدیم. فقط دایی رضا رو ندیدیم. هر دو تون در کنار دختر خاله و پسر خاله ها حسابی کیف کردین و خوش گذروندین. بقول روزبهم:« خیلی روز و شبهای خوبی بود». از خدا ممنونم که دوباره دیدار میسر شد. داشتن خانواده یک نعمت کم نظیر هست عزیزان دلم و باید از خدای بزرگ سپاسگزار باشیم که همدیگر رو داریم. رایانم این روزها خیلی شیرین زبان تر شده و تقریبا به طور کامل جملات رو میگه، خیلی هم ملوس صحبت میکنه😘. هر روز و هر شب و هر لحظه شما رو به خدا میسپارم و ازش می‌خوام مراقب جسم و جان و روح و روان ...
22 بهمن 1398
1